شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ سلام بعد ازظهر خواب ديدم من و هماخانم و خانم مبارز که البته از نزديک تاحالا نديدمشون تو يه کوير چادر زده بوديم سه تايي داشتيم افطار درست ميکرديم چقدر خوش گذشت جاتون سبزواسم خيلي جالب بود و البته کمي عجيب
° گيسو•
:D
:D بح بح چه عالي :) منم کوير دوست :)
خيره ان شاالله :D
:-|
هما بانو
الهيييي عزيزم :) :-) =) :-D
چ جالب :D
هما بانو
آبجي جان چي درست مي کرديم !!:-) افطاريمون چي بود !:-D
هما بانو
ياد پارسال و عکس سفره هاي افطاريمون بخير :)
منم يه بار خواب ديدم همه بچه هاي پارسي در هيات يک کاروان به مشهد ميرفتيم انقد حس خوبي داشت :)...از ميون همه همابانوي عزيزم چهره مشخص و به ياد موندني داشتن :)
هما بانو
{a h=yajaavad}انديشه نگار{/a} مهسا جان منم قبل از اينکه به سفر کربلا تشرف بيابيد خواب شما رو ديدم B-) اومده بودم منزل شما و شما و همسرتون داشتين تدارک يک مهماني شلوغ که پر از زن و مرد بود و براي کدام ائمه بود رو نمي دونم ..مي ديدن ..همه چي عالي بود .. ديدنتون و ... اما يه مشکلاتي توي خود خواب برام بوجود اومد که خيلي عذاب کشيدم لذا واست تعريفش نکردم:D
هما بانو
وقتي بهم پيام داديد عازم کربلا هستيد خنده ام گرفت که من همين ديروز پريروز خواب ديده بودم پس تعبيرش اين بود .. اما باز اون اتفاق تلخ توي خواب يادم اومد و دوباره چيزي نگفتم:)
{a h=banoyedashteroya}هما بانو{/a} اي جانممم:)...چه مشکلاتي مادرجون :)؟
{a h=banoyedashteroya}هما بانو{/a} خيلي جالبه مادري اصلا دوسه روز قبل از رفتنم خودم نميدونستم مسافرم اصلا قرار نبود اما به خواب شما اومدم :)@};-
هما بانو
خدا شاهده مهسا جان يکي دو روز قبل من خواب ديدم اومدم تهران... اونوقت نمي دونم چطور اومدم منزل شما .. منو ديدين خيلي خوشحال شدين .. همزمان با من هم يکي دو نفر اومدند .. اما چند دقيقه نگذشت ديدم هي آقاتون صداتون مي کنند و ..... شمام رفتيد .. نيگاه کردم ديدم دو تا از اتاق ها خيلي شلوغه و پر از زن و مرد هست
هما بانو
يه نيم ساعتي گذشت ديدم شما اصلا ديگه نيستين و داريد با همسرتون تدارک يک غذاي نذري مي دين .. نمي دونستم براي کدوم ائيمه بود ولي احتمالا براي اما حسين بود .. خونه شلوغ شد منم بايد مي رفتم ديگه .. يهو نيگاه کردم ديدم نه کيفم هست نه چادرم... فقط يه چادر رنگي که سرم بود
هما بانو
ديگه توي شلوغي هر چي دنيال کيف و چادرم مي گشتم نبود .. گفتم لطفا به مهسا بگيد بياد من باهاش کار دارم.. چند بار صداتون کردن و بالاخره اومدين .. گفتم مهسا جان چادرم و کيفم نيست.. موبايلم هم تو کيفمه و بايد به آقام زنگ بزنم بياد دنيالم.. شمام نمي تونستيد پيشم باشيد و سرتون خيلي شلوغ بود .. عذرخواهي کرديد و گفتيد احتمالا يه جا کيف ها جمع هستند بايد بين اونها باشه
هما بانو
بعدش من دوباره مي گشتم.. يهو ديدم از خونه ي شما کلا دورم.. گيج شده بودم کدوم درب منزل منزل شماست .. همينطور آشفته بودم و يه جا هم يه دري وا کردم مثل لباسشويي کلي چادر ريخته شد.. يکي دوچادر مثل چادر خودم بود کلي خوشحال شدم .. اما وقتي بين چادرها کشيدم بيرون ديدم نيست .. ديگه خونتون رو هم پيدا نکردم و فقط مي گشتم و آشفته بودم..
هما بانو
که يهو از خواب بلند شدم .. تا چند ساعت حالم پريشون بود .. چون تو خواب خيلي زجر کشيده بودم.. و مراسم خونه ما هم همش تو نظرم بود .. ميخواستم برات تعريفش کنم ولي از بس تو خواب زجر کشيده بودم ديگه هيچي نگفتم که دو روز بعدش پيامت رو که ديدم شوکه شدم از خوابم..:)
هما بانو
جالب اينجاست مادربزرگم هم که فوت شده بود خونه ي شما بود..يهو چشمم بهش افتا گفتم شما اينجاييد..صدام کرد بيام پيشم..گفتم ننه چادرم و کيفم و موبايلام نيستند..بزار پيداشون کنم ميام پيشت .. بدون اينکه برم پيش مادر بزرگم باز دوباره شروع به گشتن کردم.. از خواب که بلند شدم متحير از ديدن مادر بزرگم منزل شما و چادرم و کيفم و مهمتر موبايل هام که خيلي ناراحت بودم چيکار کنم و...همه حالمو پريشون کرده بود:D
{a h=aaaMissingsss}°گيسو کمند•{/a} :)
{a h=rayeheentezar96}رايحه ي انتظار.مطهره{/a} کوير ورزنه هم زيباس
{a h=yajaavad}انديشه نگار{/a} ممنون عزيز ان شالله
{a h=entezar911}انتظار{/a} :)
{a h=zirasmoonekhoda313}شميم دوست{/a} اره جالب بود چه غروب زيبايي بود
{a h=mobarez10}مبارز..{/a} جدي ميگم عزيز منم متعجب بودم ان شالله خيره
{a h=banoyedashteroya}هما بانو{/a} داستيم با پيک نيک يه چي سرخ ميکرديم مثل کتلت کاهوشم اماده بود
{a h=banoyedashteroya}هما بانو{/a} خدا مادر بزرگ شما و همه رفتگان را بيامرزه
{a h=yajaavad}انديشه نگار{/a} ان شالله جناب مدير يه اردوي تفريحي واسه بچه ها بزارن موافقا بريم زيارت اصلا اين همه سال باهم حرف ميزنيم درد دل ميکنيم با هم شاديم باهم غمگينيم حداقل همديگه را از نزديک ببينيم
*ري را
چه جالب! من فکر مي‌کردم کاربر مبارز، آقا هستند
هما بانو
{a h=setarehab}ترخون بانو{/a} :)
هما بانو
{a h=setarehab}ترخون بانو{/a} ممنون گلم.. ان شا الله خدا رفتگان شما رو هم بيامرزه @};-
هما بانو
{a h=mobarez10}مبارز..{/a} نه عزيزم مادربزرگ سيد نودند .. اما زن خيلي مومنه اي بودند .. عمر خيلي خوبي هم داشتند اگه اشتباه نکنم نزديک به 90 بودند که فوت کردند .. کل اين سال زن سالمي بودند فقط دو ماه قبل از مرگشون زمين گير شدند و يک ماهي که منزل مادرم بودند منم تا حد توانم سعي کردم خدمتي کنم بهشون ..
هما بانو
{a h=mobarez10}مبارز..{/a} ممنون عزيزم.. ان شا الله
{a h=banoyedashteroya}هما بانو{/a} الهي... مادرجوني.... چه خواب عجيبي بوده....... من حرم امام حسين خيلي اموات رو دعا کردم، همه ي اموات دوستان و نزديکان رو که آرزو داشتندکربلا برن و نتونستن.. براشون نماز ميخوندم در تمام حرم ها که رفتم به نيابت از همشون نماز زيارت خوندم، ان شالله خدا مادر بزرگتون رو رحمت کنه و ثواب زيارت من به روح ايشون رسيده باشه
اونجا خير همه اموات هم يه کاراي کوچيکي کردم که گفتن نداره.... انشالله تمام اموات پارسي هم بهره مند شده باشند... خلاصه اونجا ساعتها مينشستم و کسايي به ذهنم ميومدن و دعاشون ميکردم که باورتون نميشه مادر جون... اصن خاص مينشستم فکر ميکردم ياد مريضا، گرفتارا، بدهکارا، زندانيا و اونا که خونه ندارن دعا ميکردم و استغفار ميگفتم،
اصن يادم نمياومد حاجات خودمو... حالا که اومدم ميگم عه درباره فلان حاجت خودم من چرا دعا نکردم :D
{a h=setarehab}ترخون بانو{/a} ان شاالله عزيزم:)@};-
{a h=banoyedashteroya}هما بانو{/a} مادري من هنوز گيجم هنوز تو هواي زيارتم گاهي به خودم ميام ميبينم اي واي از اونجا اومدم اما دلم اونجا مونده.... آيا زيارتم قبول شده؟ اصن حالمو نميتونم تعريف کنم... دعاکنيد بازم بتونم برم... حجم معنويت اين سفر انگار خيلي فراتر از ظرفيت روحم بوده کلا تو حال خودم نيستم...:'(
حرفام تو دلم مونده هي ميخوام بنويسم هي ميخوام تعريف کنم براي کسي اما نه به زبون مياد نه به قلمم، حس ميکنم کسي نميتونه درکم کنه... بدجوري خرابم...:(يه دلتنگي عجيبي دارم...
{a h=yajaavad}انديشه نگار{/a} خداخيرتون بده منم ازت تشکر ميکنم که اونجادعاگوي منم بودين ان شالله خدا حاجت شماراهم بده
{a h=setarehab}ترخون بانو{/a} سلامت باشيد عزيزم، کار مهمي نکردم اداي وظيفه بود @};-ان شاالله...
هايدي
خب به منم مي‌گفتين ميومدم :( آخه چه بديي از من ديده بوديد که بهم نگفتين؟ تنها خوراااااا. اگ پشت گوشتونو ديديد منم تو خواب مي‌برمتون يه جاييx-(
{a h=yajaavad}انديشه نگار{/a} لطف دارين
{a h=banamak57}هايدي{/a} سلام خانم هايدي خوبين اصلا تو خواب ميزبان و مهمان معلوم نبود نميدونم کي دعوت کرده بود ولي جاتون سبز خوب بود
:) :) چه بامزه
چه بامزه . منم يکي دو بار خواب دوستاي مجازيمو ديدم که مثلا رفتم خونه شون و ....
{a h=mamanenini}سايه سادات ?{/a} ان شاله خيره
هما بانو
:) @};-
*ترخون بانو*
رتبه 92
3 برگزیده
325 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top